ایلیا ایلیا ، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

ايليای من

سه ماه گذشت

 از باتو بودن دل برایم عادتی ساخته که هرکز بی تو بودن را باور ندارم زیباترین آغاز را باتو تجربه کردم،پس تا زیباترین پایان باتو خواهم بود...تاابد جهان بی خنده های تو معنا نخواهد داشت  بی تو هیچ بهاری ،حتی اگر لبریز از شکوفه باشد،دیدن ندارد بی تو باران ها همه دلگیر میشوند و من عاشقانه زیر باران ؛بی چتر لبخند نی زنم بی تو آسمان با همه حجم آبی اش ؛در چشم های همیشه خیسم؛دلگیرتر از چهار دیواری کوچکی می شد که به زندانی کوچک بیش نمی ماند بی تو شمعدانی ها لب باغچه این گونه زیبا گل نمی کردند و عطر سیب دیگر معنایی نداشت... این روزها برایم حکم باران را داری ؛میان ...
31 شهريور 1393

اولین پیکنیک ایلیا

پسر قشنگم شصت وشش روزه بودی که برای اولین بار بردمیت پیکنیک بیشتر به اصرار آتا چون من وبابا همش نگران بودیم که اتفاقی برات نیفته  من وبابا مهدی که کل تابستون به مسافرت و گردش بودیم امسال به خاطر تو کلش تو خونه بودیم بدون هیچ شکایتی با تو و در کنار تو... اما اون روز رفتیم ،خوش گذشت  فقط من کمی نگران تو بودم و بابا بیشتر ازمن ؛همش میخواست برگردیم عصر که شد بارون گرفت و برگشتیم خونه  تو هم اصلا اذیت نکردی فکر کنم خوشت هم اومد به قول مامانی فرشته ها مراقبت بودن     ...
8 شهريور 1393

دوماهگی ایلیا و اولین واکسن

کاش میدانستم چیست  آنچه از تو تا عمق وجودم جاریست... پسرکم ،دو ماه گذشت،شصت روز... بهترین شصت روز عمرم ،دو هفته است که هر روز صبح با لبخند شیرین تو بیدار میشم و اون روز باز زیباترین روز خداست     دیروز تو دو ماهه شدی  و من یک هفته ی تمام غصه خوردم  چون قرار بود واکسن بزنی از وقتی که یادم میاد هیچوقت از آمپول نترسیدم  ولی دیروز... باورت میشه من بیشتر از تو گریه کردم  وتو مثل همیشه مردانه بودی  فقط چند لحظه گریه کردی اما من... تا ظهر که پات درد میکرد کمی گریه کردی ولی عصر که شد شدی هم...
1 شهريور 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ايليای من می باشد